خیر
خیر
خیر
معجزه زندگی عجیبی داره یک روزی که در حال غذارسانی بودم یک کارگری بهم گفت تو اون خرابه یک سگ جوجه کرده به اونم غذا بده. رفتم دیدم یک توله هاسکی در حالی که خودش بچه است و سه تا توله بدنیا اورده و از گرسنگی و بدحالی توان حرکت نداره یکی از توله ها کنار مادر مرده بود سریع خودش و دث تا بچه هاش سوار ماشین کردم و بردم باغمون مادر توان حرکت نداشت و شیری نداشت که به توله ها بده ، توله ها بدحال بودند و گرسنه ، توله هارو گذاشتم زیر سینه یکی دیگه از سگها که از اون شیر بخورن اسم این مادر گذاشتم معجزه .معجزه رو داشتم میشستم که دیدم از پشتش کرم داره میاد به دکتر زنگ زدم و گفت سرم بزن تا من برسم بیرون شروع کردم به سرم تراپی ولی معجزه توانی برای ادامه نداشت توله ها تا صبح دوام نیاوردند و مردند ولی معجزه صبح چشماشو باز کرد اما توان راه رفتند نداشت سه ماه تمام فیزیوتراپی کردم بغل کردم باهاش راه رفتم تا تونست راه بره. اینقدر غذاهای تقویتی دادم که معجزه بلاخره رو پاش وایساد.ولی متاسفانه دیستمپر گرفت و دوباره زمین گیر شد دوباره اینقدر بالا سرش نشستم و سرم زدم تا از این مریضی جون سالم به در برد. تازه داشت بازی میکرد که دوباره مریض شد ایندفعه پاروا گرفت اینقدر براش سرم زدم تا دوباره سرحال شد و برگشت به زندگی دیگه حالا حالش خوب شده بود و من کیف میکردم قدم میزد .چون خیلی گرسنگی کشیده روی غذاش حساس میترسه گرسنه بمونه برای همین توی یک دعوا سر غذا سگهای دیگه زدنش و دمش کنده شده سریع عملش کردم و خداروشکر قطع نشد .
واقعا که اسمش بهش میاد معجزه خدا میخواد این بچه روی زمین باشه و طعم خوش زندگی بچشه
خیر
خیر
خیر
لطفا در غالب 100 کلمه بفرمائید که چرا مایل به سرپرست شدن این حیوان میباشید.